دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

دوستش داشتم

بگذر ز من ای آشنا / چون از تو من دیگر گذشتم...

شب ولنتاین

دقیقه ها همچنان می گذرند و من در انتظار خبری از او

ثانیه شمار ساعت اتاق در حرکت و چشمانم خیره به آن

بغضی همراه با حسرتی غریب درون گلویم رخنه کرده

ای کاش او با آمدنش این بغض را بشکند...

ای کاش با صدای دلنشینش این خستگی را برباید...

در این شب مقدس با غم دلتنگیش چه کنم؟

زبانم قاصر از بیان این همه غصه

چشمانم دگر یارای دیدن عقربک های ساعت را ندارد

امشب شب عاشقان است, با امیدی محبوس از او مینویسم...

ای کاش امشب بیاید و سکوت تنهاییم را بشکند

و شکاف جدایی را مملو از بودن و محبت نماید...

اما او نیامد و نیامدنش بر وسعت غصه ام افزود...

نفس در سینه ام حبس و به بغضی عمیق تبدیل شد

بغضی که درمانش تنها, دیدن و نوازش اوست...

می نویسم تا اگر روزی نوشته ام به دستش رسید

بداند که چقدر دوستش داشتم...سوختم و دم بر نزدم...

روزی که دگر نیستم تا با درخشش عشقش تازه شوم...

رضا-25/11/1384

روز والنتاین  

پی نوشت: اگر میتوانستم مجازاتت کنم ازتو می خواستم همانقدر که تو را دوست می دارم مرا دوست داشته باشی تا بفهمی که چه زجری می کشم.

نظرات 2 + ارسال نظر
مازیار یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 04:38 ق.ظ http://therethere.blogsky.com

از این بدتر هم میتونی بنویسی؟/

بد بودن یه نوشته رو از چند جهت میشه بررسی کرد:
از لحاظ نگارشی
از لحاظ موضوعی و حس و حالی که ایجاد میکنه.
از لحاظ قواعد
و...
مشخص نکردی از کدوم جهت.
---------------------------------------------------------
؛اگه همه با تو موافق بودند بدان که اشتباه کردی؛

گولاگولا یکشنبه 25 بهمن‌ماه سال 1388 ساعت 05:44 ب.ظ http://go0lag0ola.blogfa.com/

چه جالب که عکس خودت را گذاشتی!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد