چـرا دلـت گـرفتــه ؟
او هـم آدم است !
اگر دوسـتت دارم هـایـت را نـشـنـیـده گـرفـت،
غـصـه نـخـــور ...
اگـر رفـت، گـریـه نـکـن،
یـک روز چـشـمـای یـک نـفـر عـاشـقـش مـیـکـنــد !!!
یـک روز مـعنای " کـم مـحـلی " را مـیـفـهـمـد ...
یـک روز شـکـسـتــن را درک مـیـکـنـد ...
آن روز مـیـفـهـمـد آه هـایـی کـه کـشـیـدی از تـه قـلـبـت بـوده،
مـیـفـهـمـد شـکـسـتـن یـک آدم تــاوان سـَـنـگـیـنــی دارد …
از یه غریبه ی آشنا.....
آمدنت...!
بی خبر
در هاله ای پرغبار
اشک هایم...
سوغاتی تو
در شبی بی تو
دست نوشته هایم
مایه ی آرامش
در لحظه هایی بی هم نفس
شکست قلبم
با پیشکشی حزن الود
تقدیم با عشق...
رضا- ۱۳۹۳/۵/۱۴
دوستان عزیزم سال جدید رو تبریک میگم بهتون
مسافری سرگردان و کهن
خسته از دوگانگی
درجستجوی نجوایی از امّید
می نوشت از پایان...
تبسمی خاموش و سرد
بر چهره ی افروخته اش
با تصویری غمناک ازخیال فردا
هرچه بود رویا بود...
پاهایش سست و نمور
صدایش لرزان
بر لبانش مُهر دگربارگی
شده آلوده ی تنهایی شب
آرزویش بر باد
آرزویش بر باد.....
رضا
درود بر دوستان عزیزم. بابت غیبتم یه دنیا معذرت.
به زودی با شعرها و مطالب جدید برمیگردم.
برای مکاتبه با من بهم ایمیل بزنید:
دوستون دارم. بدرود...
مرگ من نزدیک است
آسمان مرا به خود می خواند
بوته زار از غم من پژمرده...
تکه برگی که پراز یاد من است
واز آن شبنم دلتنگی من میریزد...
مرگ من نزدیک است
کاروانی ابدی در راه است...
کاکتوس های اتاقم غمگین
سفری خواهم داشت تا درون خورشید...
مرگ من نزدیک است
سرنوشتم دگر اینجا گم شد...
دوستانی که مرا یاد بردند
کسی از رفتن من می گرید؟
زنده ماندن درد است...
مرگ من نزدیک است
باتوام ای آشنا
سالهاست که صدایم هستی...
گرچه دلتنگ توام این روزها!
مهربانی هایت درون قلبم
حسرت دیدن توست فریادم.....
رضا-15/7/1390
یک٬دو٬سه٬چهار٬پنج...
انتظاری بی پایان
در جاده ای تاریک و بدون مقصد...
خیره به گوشه ای از جاده
به مردابی فراموش شده
و ساقه ی پژمرده ی درونش...
حس تنهایی مرداب
و خاطرات روزهای زیبا
که جویباری عمیق بود...
ناله ی بادی که او را به لرزه نشاند
حسرت دریا شدن
و آینده ای نامعلوم و غریب.......
رضا-25/5/1390
سلام دوستان عزیزم
امیدوارم خوب و سلامت باشید
خیلی خوشحالم دوباره اکتیو شدم.
ممنون از نظراتتون و ببخشید اگه دیر به دیر میام.واقعا مشغله زیاده نمیرسم.
راستی ۲۳شهریور آکادمی موسیقی ملکه پاپ ایران خانم گوگوش از شبکه منوتو۱ یادتون نره.
دوستون دارم
فعلا...
حزنی عمیق بر چهره ای خسته
بارش باران هایی از دلتنگی
بر تکه هایی از یک خاطره
و چند یادگاری کوچک...
لحظه هایی پرغم
یادی که خموش نمیگشت
همانند غربت ماهی کوچک
درون تنگی از خاطرات
ناگهان زمزمه ای از نقطه ای آشنا
که امید را چنین باور می ساخت:
"بردباری پیشه کن
کوه ها را میتوان رام کرد
و رازو نیازشان را لمس کرد...
باید واژه یاس را پس زد..."
پس از ثانیه هایی بی شمار
در اوج ناباوری آسمان
صدایی از بودن به گوش رسید
و نوری از افق پدیدار گشت...
رضا-1390/5/19
عکس ماه افتاد روی شیشه
بی قرار نگاهش می کنم
دلم برای خودم تنگ شده....
تنها...؟
می خواهم بنویسم از دوست
اما قلمم بدون جوهر...
نوشتم از هیچ....
رضا-تابستان۸۷
چند سالی از مرگم میگذرد
فقط در خاطرات می توان مرا یافت
درون برزخی هستم از جنس شیشه
ناتوانانه هیات را میبینم
اندک یارانی دارم به زلالی الماس
که گاهگاهی مرا به نیکی یاد کنند
در این سفر تلخ سکوتی عمیق را رج میزنم
و در جستجوی نشانه ها می گردم
با بغضی درون سینه
به دنبال کورسویی از بیداری
از کنار سایه هایی مخوف میگذرم
با اندک امیدی که در وجودم شعله میزند
همچون پرنده ی مهاجری دلتنگ
کشان کشان به جاده زندگی می رسم
در نزدیکی مقصد قفسی مرا درون خود میکشد...
رضا-10/5/1390
سلام دوستان عزیزم
بنا به دلایلی مدتی نبدم
عذرخواهی میکنم و به زودی دوباره برمیگردم
ممنون از نظرات قشنگتون
دوستون دارم