کتاب رنج را می خوانم
به امید طراوت
سخت خواهم شد
تا مهتاب را بیابم
پلی بر سکوت زدم
و تکیه ای بر امید
تا رویایی شیرین
گریه کنان خواهم رفت
تا وصال یاس سپید
کبوتری می خواند
صدایی پر اندرز
و مسیری پرپیچ و خم
خاطرات شب هایم
در کنار گل های میخک
در آن جاده ی متروک
در یاد خواهد ماند...
یکشنبه ۷/۴/ ۱ ۳۸۸
و اینکه دوستش داشتم.
شاید هنوزم باشد...
چه بی فایده
اما آرام...
درون من
پر از نجواست.
اما برونم آرام...
۱۳۸۸/۳/۳۰