صندوقچه ای از خاطرات
در چمنزاری متروک
در کلبه ای تاریک
خودنمایی میکرد
نجوای پسرکی تنها
همراه کوهی از اندوه
در آن کلبه ی غمناک
سکوتی پرفریاد بود
خورشید در جستجوی آرامش
مهربان با چمنزار
دارای تابشی عظیم
که با غرش ابر سیاه محو شد
نجوایی از خشم
بر شانه های خورشید
و نگرانی پسرک
همه جا سایه افکنده بود
تنهایی آن بوته زار
سزای بی توجهی به ابر سیاه
و فرو رفتن در تاریکی
توسط خورشید بود
و نامهای حک شده
برروی صندوقچه
که با رسیدن طوفان
یکی یکی خط خورد...
رضا-5/5/1389