رهگذر خیابانی شلوغ
نیمه شبی تنها
با دلی پراز رسوایی
ازدحامی از نور
صدای هیاهو و لبخند
اما من غمگین
هیچ کس مرا نمیفهمد
جز کوله بار غم ها
نجوای سکوت همراهم
دلتنگ آن موج دریا
در کنار مردمی دلشاد
شور و شوقی بی همتا
دست های پر از خالی
به امید روزی آفتابی
درکنار آن رویا
خنده ی کودکی میکند غوغا...
رضا- 1388/6/3
سلام عزیزم . ممنونم که بهم سر زدی .
شعرتم خیلی زیبا بود .
سلام عزیزم
مطلبه خیلی قشنگ بود آپت:X
بازم بیا پیشما