بیکران وجودش را تقدیم کرد
اما دریغ از یک نگاه معصوم
صدایش در حنجره حبس ماند
که با پرتاب سنگی در هم شکست
طاقچه ی اتاق پر از یاد است
دل ابر از ناله ی باد پرخون
در خیالش عطر آن یاس پراکنده بود
بی تاب در انتظار نسیم بهاری
ماه ها هوا بارانی بود
نوشته ها پراز عطر فراق
سطری که بوی بی کسی می داد
بر بال خسته ی کبوتری رها شد
این بار خدا صدایش زد
دستانش در دستان مهربانش
و سطری از وصال نوشت
که روزی باد پاییزی خواهد وزید...
پنجشنبه 11/4/1388
سلام رضا جون
چقدر بامزه است قیافت خیلی خواستنیه .
امیدوارم سفر خوش گذشته باشه .
اپت عالی بود . بازم بیا .
ماه ها هوا بارانی بود
...
سطری که بوی بی کسی می داد
بر بال خسته ی کبوتری رها شد
سلام با یه مطلبی که مطمئنم خوشت میاد آپم .
بهم سر بزن خوشحال میشم .
سلام! حالت چطوره؟؟؟ وای! خیلی وقته نیومدم اینجا!!! چه تغییراتی!!!!!!
بازم شما...ببخشید که یادم رفته بود! اما قول میدم که از الان به بعد مثل قبلا هی بیام و برم! شما هم باید بیای بازدیدم رو پس بدید!!!!!!
بازم بیایناااااااااااااااااااااااااا!
من منتظر می مونم!
مرسی
مرسی :)
متلبه شماهم خوجمله
سلام
ماه رمضون شما هم مبارک...
اما...
کسی رای شما را چیز دیگری نخواند...
همان که نوشتید خواندند نه چیز دیگری.
شایعه تقلب، شایعه ای بود که خودشان ساختند همین...
ملتمس دعا
فرض کنیم که تقلب(کودتای مخملی) شایعه بود. آدمایی که کشتن چی؟ صدهزارتا انسان بی گناه. اینو که خودم با چشام دیدم.
شیشه هایی که خودشون میشکستن و گردن مردم می انداختن،تو صادقیه دیدم.
مرسی
همینطور
این شعرها را خودت گفتی؟
بله،خودم گفتم.
اونایی که تاریخ دارن رو خودم گفتم.